تجديد بيعت با امام در روز دوم محرم
روز دوم محرم سال 62 امام با ياران خود به کربلا رسيد. [تاريخ الامم و الملوک، ج 5، ص 409.] پس از اين که خطبهاي خواندند و از بيوفايي مردم و بيديني آنها خبر دادند، آمادگي خود را براي مرگ و زير سلطه ستمگران نرفتن بيان فرمود. بعضي از ياران از جاي برخاستند و آمادگي خود را اعلام کردند. از جمله آنها زهير بود که پيش از همه تجديد بيعت کرد: «سمعنا يابن رسول الله مقالتک، و لو کانت الدنيا لنا باقية و کنا فيها مخلدين لاثرنا النهوض معک علي الاقامة فيها؛ [مقتل الحسين مقرم، ص 233.] اي فرزند رسول الله گفتارتان را شنيديم، اگر دنيا براي ما ماندني و هميشگي باشد، قيام همراه با شما را بر هميشگي زيستن ترجيح داديم».
خطبه و احتجاج زهير در روز نهم
روز پنج شنبه نهم محرم، پس از عصر بود. ابومخنف گزارش کرده: در اين هنگام امام حسين عليهالسلام جلوي خيمه خود نشسته بود، تکيه به شمشير خود داشت و سر را بر زانو نهاده، و در حالت بين خواب و بيداري بود. پس زينب عليهاالسلام به او نزديک شد و گفت: «يا اخي! اما تسمع الاصوات قد اقتربت؛ اي برادر آيا صداها را نميشنوي که به ما نزديک شده است» پس از آن شمر فرياد برآورد: «يا خيل الله! ارکبي و ابشري بالجنة؛ اي لشکر خدا! سوار شويد، شما را به بهشت بشارت باد» ابالفضل عليهالسلام به امر امام عليهالسلام با بيست نفر از ياران چون حبيب و زهير، رهسپار ميانه ميدان شدند تا از اوضاع اطلاع يابند. دشمن گفت: «امر امير است که يا به فرمانش در آييد يا آماده جنگ شويد» عباس به سوي برادر بازگشت و از ياران همراه خود خواست که شتاب نکنند و آن قوم را موعظه کنند، تا او به سوي اباعبدالله الحسين عليهالسلام بازگردد و از امام کسب تکليف نمايد.
زهير پس از حبيب، در پاسخ «عزرة بن قيس» هنگامي که به حبيب گفت: «هر چه ميتواني از خود تعريف کن» اين گونه گفت: «ان الله قد زکاها و هداها فاتق الله يا عزرة، فاني لک من الناصحين أنشدک الله يا عزرة ان تکون ممن يعين الضلال علي قتل النفوس الزکية؛ خداوند حبيب را پاک قرار داده و هدايت کرده است. اي عزره! از خدا بترس، من خيرخواه تو هستم. تو را به خدا سوگند ميدهم تو از کساني نباشي که با کشتن جانهاي پاک، گمراهي و ضلالت را حمايت کني».
عزره در پاسخ گفت: «اي زهير! تو نزد ما از شيعيان اهل اين بيت نبودي، تو تنها بر اعتقاد و رأي عثمانيها مشي ميکردي» زهير گفت: «آيا اين که اکنون در اين جايگاه قرار گرفتهام، خود دليل اين نيست که از آنها هستم؟ آگاه باش! به خدا قسم، هرگز نه نامهاي به سوي حسين نوشتهام، و نه هرگز کسي را به عنوان پيامرسان به خدمتش گسيل داشتهام، و هرگز او را وعده ياري ندادهام. آري، تنها در راه با او برخورد کردهام. وقتي او را ديدم ياد رسول الله صلي الله عليه و آله و مقام و منزلتي که حسين نزد او داشت افتادم و دانستم که دشمنش و حزب شما چگونه به استقبال او ميآيد. از اين رو بر خود لازم ديدم که او را ياري کنم و از حزب او باشم و جانم را براي حفظ جانش فدا سازم؛ چون ديدم که شما چگونه حق رسول و فرستاده او (مسلم بن عقيل) را ضايع و تباه ساختيد [تاريخ الامم و الملوک، ج 5، ص 417. ] و به استقبال فرزند پيامبر و خاندان و اهل بيت او و بندگاني از اهالي اين شهر آمدهايد تا آنها را به قتل رسانيد، در حالي که آنها بندگاني عبادتپيشه و شبزندهدار، سحرخيز، و فراوان به ياد خدايند» عزره بن قيس در پاسخ گفت: «هر چه ميتواني از خود تعريف کن». [مقتل الحسين مقرم، ص 256.] .
عباس بن علي عليهالسلام سررسيد و آن شب مهلت خواست. آنها پس از مشورت مهلت دادند و ياران حسين عليهالسلام بازگشتند. [تاريخ الامم و الملوک، ج 5، ص 417.] .
درسي که ميتوان گرفت: نکته اينجاست که ديگران نيز ميدانستند، زهير از شيعيان نبوده، اما تأمل در سخنان او، روشن ميسازد که او به خوبي امام و سپس ياران شبزندهدارش را شناخته، به ديگران ميشناساند.
زهير و حمايت از امام حسين در شب عاشورا
پس از سخنان امام حسين عليهالسلام در شب عاشورا و برداشتن بيعت خود از گردن همگان، عباس بن علي عليهالسلام و ديگران از اهل بيت عليهمالسلام و نيز ياران بزرگ آن حضرت چون «مسلم بن عوسجه»، «سعيد بن عبدالله» و «زهير» به حمايت از امام از جاي برخاستند و با او تجديد ميثاق کردند. زهير در پاسخ به امام خود اين گونه گفت: «و الله لوددت اني قتلت ثم نشرت ثم قتلت حتي اقتل علي هذه الف مرة و ان الله عزوجل يدفع بذلک القتل عن نفسک و عن انفس هولاء الفتيان من اهل بيتک؛ [مقتل الحسين مقرم؛ ر ک الارشاد، ج 2، ص 92؛ تاريخ الامم و الملوک، ج 5، ص 417؛ ابصار العين، ص 164.] به خدا قسم، دوست دارم که کشته شوم، سپس برانگيخته شوم و تا هزار بار ديگر کشته و زنده شوم تا بدين سبب از جان شما و جوانان اهل بيت شما بلا به دور ماند».
درسي که ميتوان گرفت: شناخت حقيقي مقام بلند امامت و ولايت چنان شهامت و رشادت را برميانگيزاند که فرد، پذيراي هزاران شهادت براي ماندگاري ولي خود خواهد شد.
احتجاج زهير با سپاه کوفه در صبح عاشورا
صبح عاشورا فرارسيد. امام خود بارها با مردم کوفه سخن گفت تا دلهاي آماده را به سوي حق متمايل سازد. از اين گذشته، امام عليهالسلام به اصحاب بزرگ خود نيز دستور ميفرمود تا مردم را به حق دعوت کنند و کلام درست را عريان و بيپيرايه بگويند. از آن جمله، زهير بود که غرق در سلاح آماده نبرد بود. و در برابر کوفيان قرار گرفت. زهير خطبهاي ايراد کرد و مردم را به ياري پسر دختر پيامبر فراخواند. سپاه ابنسعد به او اهانت کردند و عبيدالله بن زياد را مدح و براي او دعا کردند. زهير گفت: «البته فرزند فاطمه عليهاالسلام بر محبت، مودت و ياري سزاوارتر است».
شمر - پسر ذي الجوشن - تيري به جانب زهير پرتاب کرد و فرياد برآورد: «ساکت شو!» زهير در پاسخ او گفت: «اي پسر آنکه به پاشنهي پاي خود ادرار ميکرد، هرگز چون مني با تو سخن نخواهد گفت؛ چرا که تو حيواني بيش نيستي. به خدا سوگند، گمان ندارم که تو به دو آيه از قرآن بتواني حکم کني. پس تو را به ذلت و خواري روز قيامت و عذاب دردناک آن مژده ميدهم». شمر گفت: «البته همين ساعت خدا تو و مولايت را خواهد کشت» زهير گفت: «آيا مرا از مرگ ميترساني؟ به خدا سوگند، مرگ با او (حسين) براي من محبوبتر از هميشه زيستن با شماهاست». پس از آن به سپاه کوفه روي کرد و با فريادي بلند گفت: «اين شخص سبک و خوارکننده و امثال او، شما را در دينتان فريب ندهد. پس به خدا سوگند قومي که خون ذريه او و اهل بيتش را بريزد، و بجنگد با ياران آنها و کساني که از او و اهل بيتش دفاع نميکنند به شفاعت محمد صلي الله عليه و آله نميرسد».
ناگهان مردي از ياران حسين عليهالسلام او را ندا داد و گفت: امام فرموده: «اقبل، فلعمري لئن کان مؤمن آل فرعون نصح لقومه و ابلغ في الدعاء، لقد نصحت لهولاء و ابلغت، لو نفع النصح و الابلاغ؛ بازگرد، به جانم قسم، همان گونه که مؤمن آل فرعون قومش را نصيحت کرد و در دعوت آنها بسيار تلاش کرد، تو هم دعوت کردي و خيرخواهي نمودي، اگر نصيحت و ابلاغ نفعي داشته باشد!» [مقتل الحسين مقرم، ص 284؛ تاريخ الامم و الملوک، ج 5، ص 426-427.] .
نظرات شما عزیزان:
موضوعات مرتبط: انصارالحسین علیهم السلام ، زهیر ابن قین ، ،
برچسبها: